زخم

متن مرتبط با «حالم خوب نیست دلم گرفته» در سایت زخم نوشته شده است

عرض چندانی نیست!!!!

  • به قول ریحان :حالا که دارم مینویسم ١٦دقیقه بامداده. من تخت رو برعکس دراز کشیدم تا رها که روی پاهام خوابیده سرش نیوفته زیر لوستر بالای تخت. دستگاه بخور گرم کنار تخت پت پت میکنه تا هوای اتاق مرطوب شه و رها کمتر سرفه کنه. نزدیک یک هفته س که سرما خورده و نزدیک یک هفته س که شب و روز من قاطی شده. دیشب که حمامش بردم بعد حمام کنارش دراز کشیدم تا راحت تر بخوابه ، نمیدونم کی خوابم برد که با لرز بیدار شدم. موهام خیس بود و من بدون هیچ رو اندازی کز کرده بودم روی فرش. از همون موقع خودم هم گلودرد دارم.  داشتم میگفتم الان ٢١دقیقه بامداده و رها روی پاهام خوابیده.نفسش هنوز خس خس داره. من توی نور کم حیاط که از پنجره افتاده توی اتاق دارم کانال میخونم که میرسم به این حدیث : امام جواد (ع) مردی را دید که طواف کعبه میکند و میگوید:بار خدایا به من صبر عطا فرما. امام دستی به شانه او زد و فرمود:بلا مطلبی؟ بگو بار خدایا به من عافیت و شکر بر عافیت عطا فرما ؛چرا که شکر بر عافیت بهتراست از صبر بر بلا. یاد یه ویدیو افتادم که توش یه پیرمرد سیاه پوستی رو به یه خانم جوون میگه:  فکر میکنی وقتی از خدا صبوری میخوای خدا سریعا بهت صبر عطا میکنه؟ یا شرایطی به وجود میاره که صبور شی؟ یا وقتی  از خدا شجاعت میخوای ،خدا شجاعت میکنه یا شرایطی به وجود میاره که شجاع شی؟  یادمه مجرد که بودم (قبلا هم گفتم) فانتزیم از ازدواج این بود که با یکی ازدواج کنم که منو رشد بده. رشد دادن هم بنظرم اینجوری بود که اون حواسش بهم باشه، تو مشکلات پشتم باشه، به تمام سوالاتام جواب بده، همیشه قوی و محکم باشه و من خیالم تخت باشه که اون هست  و در نهایت فکر میکردم بعد مثلا ٣٠ سال زندگی مشترک میگم من از ت, ...ادامه مطلب

  • وقتی حتی نیست

  • من اگه برم شامپو بخرم نمیام اینجا بنویسم بچه ها من امروز شامپو خریدم ! چون شامپو خریدن روزمرگیه مگر اینکه در فرایند خرید شامپو چیزی اتفاق افتاده باشه که مثل همیشه نبوده برام. اما اگه پستونک بخرم میام مینویسم چون خریدن پستونک برای من چیز جدید و هیجان انگیزیه فعلا . بعدا این هم تبدیل به روزمرگی بشه نمیام راجع به بهش حرف بزنم. ذاتا انسانها راجع به چیزهایی حرف میزنن که براشون مهم یا غیر طبیعی یا غیر روتین بوده.  وقتی یکی ازدواج میکنه و ماه های اول هستش چون وارد مرحله جدیدی شده طبیعیه که مدام از روابط عاشقانه بگه چون براش تازه س و هنوز روتین نشده . اما وقتی کسی بعد چند سال زندگی مشترک به طور اغراق آمیزی داره از روابطش با همسرش حرف میزنه یعنی این آدم این زندگی که تعریف میکنه رو روتین نداره و حتی شاید کلا ندارتش . و چقدر این نمایش به چیزی که شاید کلا وجود نداره زیاد شده این روزا .... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من چرا دلم پره؟

  • یه جوری دلم سنگینه که انگار تقصیر منه ...  مادربزرگم خونه ش رو تغییر داده کابینت و کمد و رنگ دیوار رو ... مامان گفت ،خاله گفت ، مامانی گفت :وفا چه مدلی باشه ؟ من گفتم، طرح نشون دادم ،دایی م منتظر موند, ...ادامه مطلب

  • حال خوب

  • وقتی تمام کارهای حال خوب کن رو زیر و رو کردم و به هیچ کدوم حس خوبی نداشتم زنگ زدم به زری و گفتم میام سالن هستی؟ گفت مشتری ندارم ، تو بیای نمیرم گفتم یه قهوه بخر میام زنگ زدم آژانس و نیم ساعت دیگه سالن, ...ادامه مطلب

  • اینبار هم باور کن حال همه ما خوب است

  • بیرون سرد بود . سرد بود و کمی بارونی ، اینجا گرم بود و آروم   عماد گفت بیا و دستم رو کشید . من ایستاده بودم روی پله ها و نگاش میکردم که کشیده شدم توی آب .  بی اختیار خندیدم عماد لبخند زد و من رو کشید , ...ادامه مطلب

  • گفتم که تنها یک سکانس نیست...

  •   . . . . حالا که سرتا پای آن یخچال ٣٢فوتی را مرتب کرده ام شسته ام و هی با دستمال کنج هایش را تمیز کرده ام ، با میوه شور گل گلی ام افتاده ام به جان خیار ها و گوجه فرنگی ها . سردی آب پوستم را قلقلک میدهد و من انگار از تحرک زیاد گرمم شده باشد ،خوشم می آید از سردی اش . روی مچم به اندازه چهار انگشت مردانه کبود شده است. از دور که نگاه کنی صحنه تراژدیکی شاید باشد... زنی با پیشبند گل گلی در آشپزخانه یک خانه صد متری پشت سینک هی میوه ها را می سابد در حالی که روی مچش خوشنت یک مرد خود نمایی میکند ! اما میدانید چیست؟ زندگی یک سکانس نیست یک صحنه یک تصویر نیست که بشود با همان قید زندگی را زد یا نزد !!!! زندگی مجموعه ایی از تصاویر پشت سر هم است تصویری که تویش من داد میزنم او داد میزند من میزنم تخت سینه ش و او با غیض دستم را میگیرد و من اصلا نمی گووویم آیییی ! دعوا بیخ پیدا میکند و از یک جایی به بعد بی سر و ته ول میشود ... او مرا میرساند کلاس نقاشی و من تمام تایم نقاشی را بی خودی میخندم و وانمود میکنم همه چیز روبه راه است ... تصویر بعدی  منم که نشسته ام پای سجاده. آفتاب سر ظهر جمعه افتاده است روی رو فرشی های خانه خواهر شوهرم و هوای خانه شان بخاطر کوچولوی سه سالشان بیش از حد گرم است. من ذکر آخر را می گویم و بعد سریع گره چادر را وا میکنم . عماد از پشت صورتم را میبوسد و بعد همان طور که به زانو نشست, ...ادامه مطلب

  • حالم بهم میخوره

  • یکی از دلایلی که واسه ازدواج داشتم این بود که دلم میخواست یکی باشه هم دوره ی خودم . مثل خودم ریسک پذیر مثل خودم پر انرژی . کسی که من اگه جایی کم آوردم اون پشتم باشه اون همراهم باشه بگه آره تو میتونی آره میشه هرجا کمک خواستی من پشتتم من هستم رو من حساب کن . کسی که وقتی ناراحتم وقتی کم آوردم فارغ از تمام دنیا و نگاه هاش اون کنارم بایسته هیییییچی نگه تنها بزنه روی شونه م اونی که میزنه روی شونه ت بیش از هرکسی تو رو میفهمه .... الان که دارم تایپ میکنم دارم خشمم رو خالی میکنم تو کلمات کیبورد .... وقتی از نقشه هام و فکر هام حرف میزنم کمکی در کار نیس .... نمیشه و نمیتونی و سخته و .... حالم بهم میخوره از این کلمه ها ..... . اونروزی که سعی میکنی خودتو رو به دیگران ثابت کنی باختی ..... پ ن : من آدمی نیستم که با درد دل کردن خالی شم ..... میفهمم میخواین کمکم کنین ولی لطفا نیاین بگین بیا حرف بزنیم خالی شی .... من تا مشکلم حل نشه خالی نمیشم با حرف زدن , ...ادامه مطلب

  • دهنم طعم گسی گرفته

  • سر میز شام یهو گفت خواستم سیب زمینی سرخ کنم دیدم اومدین سیب زمینی ور داشتین و جاش نذاشتین. من فکر کردم آب سرد ریختن رو سرم. نگاهم خیره موند تو بشقاب روی گوجه و کباب و پلو و فکر کردم غذای توی دهنم طعم گس میوه ی نرسیده گرفت. به عماد گفتم سیب زمینی بخر , ...ادامه مطلب

  • دلم غصه داره

  • اون قلمو رو میکشه لای موهام و من از بوی رنگ خفه میشم و پوست سرم  داغ میشه و من بی دلیل فکر میکنم به این آیه قرآن؛   زنان شما همچون لباس شما باشند  و شما همچون لباس باشید ایشان را! انگار تمام اصول زن و شوهری خلاصه شده تو همین دو جمله .  یعنی زن و مرد جوری باید هم رو بپوشونن که انگار بی هم برهنه ن .  لباس عیب ها رو میپوشنه ... عیب همدیگه رو باید پوشوند... لباس پاره آبروی آدم رو میبره لباس پاره ی هم , ...ادامه مطلب

  • دلم

  • پیش از تو در من زنی زندگی میکرد که هر روز صبح تنهاییش را گره میزد به گیسووانش می آویخت به گردنش باقی را هم میریخت پای گلدان کوچکشپیش از تو در من زنی زندگی میکرداکنون ...همه توییپ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیستتمامی داستان های روایت شده واقعیستعنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است , ...ادامه مطلب

  • هوا خوبه توام خوبی منم بهتر شدم انگار :)

  • هوا خنکه اما سرد نیست . من تکیه داده ام به نرده ها و منتظرم عماد برای ایمان بلیط بگیره . بلیط ِ ماشین برقی . مادرشوهرم میگه عماد برای همه بگیر . دیر وقته . وسط هفته اس. پارک خلوته . سوار ماشین برقی میشیم . هرپنج تامون . طولی نمیکشه که صدای خنده هامون, ...ادامه مطلب

  • اینجا پایان یک مهمانیست

  • مهمون هامون رفتن . من از شدت خستگی خوابم نمیبره... هرباری که مهمون داریم من خونه رو در حد خونه تکونی مرتب میکنم .امروز به مرحله ایی رسیدم که اگه وقت داشتم شیشه ها رم پاک میکردم !!!  وسط های مهمونی بود که مادر شوهرم بهم گفت نکن اینکارو با خودت ! خونه , ...ادامه مطلب

  • اکنون در من زنیست در آستانه فصلی نو

  • بسان روز های پاییز میماند نخستین روزهای متاهلی ... هر روز تجربه ایست پیش بینی نشده .... گاهی آنقدر خوشی میزند زیر دل آدم که گند میزند توی حال خوبش ... بگذریم از این روزهایی که چگونه گذشت ... رفتیم مشاوره با خنده اهنگ متن " همه چی آرومه ... کار خاصی نکرد نشست گوش داد و از آن حرف هایی بارمان کرد که خودمان بهتر بلدیم . گاهی آدم دلش میخواهد حرف هایش را به نفر سومی بزند اما حاشیه ی امنش بهم نخورد .بگذریم  حالا کم کم آفتاب از کنج ابرهای بدخلقی میزند بیرون دلم دلهره دارد دلم ترس دارد از تمام اتفاق های پیش بینی نشده .زخم سر دلمان خوب نشده اما پاندپیچی اش کرده ایم گذاشته ایم آرام شود  خدا کند دمل نبدد چرک نکند نرود تا مغز استخوان .... به قول خودم بهتراست  از قضیه بحران خاورمیانه نسازم و بزرگش نکنم  :)  خلاصه میگویم حال همه ی ما خوب است اما تو اعتماد نکن ! خانه ی مان را چیدیم هنوز کم و کسری هایی دارد اما من دوستش دارم امروز اخرین روز نامزدیست فردا شب همه چیز تمام و همه چیز شروع میشود اکنون در من زنیست در آستانه ی فصلی نو ... . . . پ ن : وسایلم را که جمع میکردم دفترچه یاد داشت قدیمی ام را پیدا,اکنون منم در انتظار تو,اکنون منم حیران,اکنون منم زنی تنها ...ادامه مطلب

  • تابستان نیست

  • نه اینکه رسیده باشم به تابستان و علف های هرز آمده باشد تا بیخ گلویم نه اینکه جیک جیک مستان تمام شده و عسل ها طعم زهرمار میدهند و تمام شد رویا و رسیدیم به یکنواختی دوران.  نه! فقط همه چیز جدی تر شده است جدی شدن منافاتی با خوب بودن ندارد. شده شبهایی که تا صبح خواب های درهم برهم دیده باشم ...شده وقتهایی که وسط جر و بحث ترس ورم داشته است .شده بین بگو مگو ها  یکهو سردم شده باشد. اما درست لحظه ایی که فکر میکردم همه چیز جور دیگریست باز گرم شده ایم .وسط دا و بیدادها بغلش کرده ام و بعد گریه و گریه . شده کلافه شده باشم به استیصال و چه کنم چه کنم رسیده باشم که خاصیت زندگی, ...ادامه مطلب

  • با هیچ کسم میل سخن نیست

  • باید زن باشی باید دلتنگی امانت را بریده باشدآنوقت میوفتی به جان خانه بی آنکه بفهمی .یک وقت میبینی های های ظرف شسته ایی /های های رخت پهن کرده ایی /های های جارو زده ایی... اما یک وقتهایی کار است که آوار شده است روی سرت و تو نشسته ایی روی میز کوچک کنار اتاق ،روی کاغذ و مداد ها و قلمو ها،زل زده ایی به انبوه لباسهای روی تخت به وسایل بهم ریخته کف اتاق و فکر میکنی به گزارش کار ناقص کار آموزی به قرص های نخورده به نماز مانده ات به اینکه بیخودی از هیچ چیز همه چیز ساخت و گند خورد به حالت حالش...., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها