زخم

متن مرتبط با «همین است زندگی» در سایت زخم نوشته شده است

الباقی اضافات است

  • روزهای پاییزی گذشت و رفتیم استقبال زمستون. زمستونی که ١٥اسفندش مال دختر منه. دختر من ! اونقدر با مادرانگی خو گرفتم که یادم نمیاد روزهای پیش از رها رو چطور بدون عشقش زندگی میکردم. معنی قلب بیرون از بدن رو میفهمید؟ اگر مادر باشید حتما میفهمید. یه وقتایی تعجب میکنم همسر چطور میتونه ساعتها رها رو نبینه و سرکار باشه؟ بره ماموریت و چنذ روز نباشه ؟ هفته ایی چند ساعت میرم سرکار و همون رو هم  الان فکر میکنم اشتباه کردم و سال بعد نمیرم. مخصوصا الان که جدا شدن از من رو میفهمه و وقتی لباس میپوشم میچسبه بهم. میگه دردر؟ میگم آره رهای مامان میریم دردر. آخه خیلی دردری شده، ٣تا کلمه بیشتر نمیگه مامان دردر بای بای, ...ادامه مطلب

  • اینبار هم باور کن حال همه ما خوب است

  • بیرون سرد بود . سرد بود و کمی بارونی ، اینجا گرم بود و آروم   عماد گفت بیا و دستم رو کشید . من ایستاده بودم روی پله ها و نگاش میکردم که کشیده شدم توی آب .  بی اختیار خندیدم عماد لبخند زد و من رو کشید , ...ادامه مطلب

  • هرکی خواست رمز رو بهم پی ام بده تو بخش تماس با من :)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • زنده باد زندگی

  • حالا میتونم بگم آخیش  حالا که هر ٢٠ واحد رو با نمره های نسبتا خوب پاس کردم  خداحافظ یوووونی یوووووهوووووو, ...ادامه مطلب

  • هی همین جوری رخت میشورن

  • من همینجوری کتاب میخوندم وسعی میکردم به درسهای سنگین روی هم انباشته شده  فکر نکنم . به پروژه که تا اخر دی باید تحویل بدم فکر نکنم . اما دلهره مثل یه خوره ته دلم رو داره میخوره .... , ...ادامه مطلب

  • هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

  • هنوز هم وقتی با یکی صادق نیستم نمیتونم زل بزنم تو چشاش . هنوز هم وقتی چیزی از کسی پنهون میکنم نمیتونم بشینم کنارش. هنوز هم وقتی وانمود میکنم ،نمیتونم گرم بگیرم ... هرچند لبخند بزنم . هرچند بخندم ،شعر بخونم .  یه وقتهایی ما آدما کسی رو لازم داریم که ما رو بلد باشه. زبون بدنمون رو بفهمه . فرق نگاه و , ...ادامه مطلب

  • زن ریحانه است ؟

  • ایستادم درست کنار لبه . منتظرم موندم آدم های دور و برم دور شن بعد خودم رو خم کردم جلو شیرجه زدم توی آب . من فرو میرفتم توی آّب و تمام خستگی از من میزد بیرون .چند وقت بود که استخر نرفته بودم؟ چند وقت بود که اینطور خسته نپریده بودم توی آب ؟ سرم رو بیرون آوردم اکسیژن دویید توی ریه هام آخخخخخخخخخخخخ زند, ...ادامه مطلب

  • همین و دیگر چه ؟

  • پیش از تو در من زنی زندگی میکرد که هر روز صبح تنهاییش را گره میزد به گیسووانش می آویخت به گردنش باقی را هم میریخت پای گلدان کوچکشپیش از تو در من زنی زندگی میکرداکنون ...همه توییپ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیستتمامی داستان های روایت شده واقعیستعنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است , ...ادامه مطلب

  • ساده س . خیلی ساده . زندگی رو میگم !

  • +نشسته بودیم زیر آلاچیق .قرار بود تا سحری بمونیم باغ و بعد, قبل اذان برسیم خونه . عماد "بیست هزار آرزو" ی محسن چاووشی رو وا کرده بود . محمد امین قلیون میکشید و آقا محسن ( شوهر خواهر شوهرم ) بال مرغ کباب میکرد . یه جای اهنگ که رسید طاطان گفت خاله منیر هندددددییییی ! خاله منیر پاشد که ادای هندی ها رو, ...ادامه مطلب

  • جان من است او

  • پیش از تو در من زنی زندگی میکرد که هر روز صبح تنهاییش را گره میزد به گیسووانش می آویخت به گردنش باقی را هم میریخت پای گلدان کوچکشپیش از تو در من زنی زندگی میکرداکنون ...همه توییپ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیستتمامی داستان های روایت شده واقعیستعنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است , ...ادامه مطلب

  • زندگی

  • میدانید قربانتنان  گردم زندگی است دیگر ! یک وقتهایی آدم ثانیه به ثانیه اش را می بازد . یک وقتهایی  آدم کم می آورد ،از خودش سیر میشود . یک وقتهایی هوس میکند ریخت خودش را نبیند . خودش را بگذارد توی چمدان و درش را هم قفل کند و بندازد جایی مثلا زیر تخت !  یا اصلا خودش را بسته بندی کرده و پست کند جزیره , ...ادامه مطلب

  • شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است

  • هنوز چند دقیقه ایی تا نیمه شب مانده  عماد  دراز کشیده است روی مبل و من در فضای نیمه تاریک خانه فکر میکنم به زنگی به روزهای آتی به مسئولیتهایی که یکی پس از دیگری گذاشته میشود روی دوشم و واقعا در این بهبوهه همین چند واحد درسی امانم را بریده است . نعناع دم میکنم برای خودم و عماد مینشینم کنارش عماد هنوز, ...ادامه مطلب

  • استامبول

  • بار سفر میبندم برای جفتمان ... این دومین سفر دو نفره و اولین سفر خارجی دونفره مان است ... به امید روزهای بهتر , ...ادامه مطلب

  • استاپ

  • تنها چراغ روشن خانه چراغ آشپزخانه است .من نشسته ام توی نشیمن. روی صندلی که راحت نیست. جایی که نورش کافی نیست. با لباسهایی که به اندازه کافی گرم نیست . انبوهی از کارها روی هم انباشته شده است و من به ساعت ٧:٤٠ فکر میکنم. به هواپیمایی که پرواز میکند و عماد به آن نخواهد رسید. من به یک شب بی عماد دیگر فکر میکنم. به دسر توی یخچال به سالاد یونانی و گوشت همبرگری که درست کرده بودم . به سوپی که همان طور نیمه پخته روی اجاق گاز رها شد . کسی ساعت برنارد داشته که مرا گذاشته است روی دکمه استاپ؟ , ...ادامه مطلب

  • "من "خسته است

  • از ماشین پیاده میشوم نگاه میکنم به خیابان برفی یخ زده . عماد حرکت میکند نگاه میکنم به ماشینش . قدم هایم کشیده میشوند روی زمین ناچار باید بروم خانه ... باز با حسرت نگاه میکنم به خیابان سرد برفی یخ زده ی شب نفسم را از سینه میدهم بیرون بخارش پخش میشود توی هوای منجمد کننده . اتوموبیل عماد دور میشود سرما نفوذ میکند تا مغز استخوانم  من فکر میکنم کاش جای سومی بود برای رفتن  . کاش یک آتش بود . یک صندلی یک چای داغ یک جای دووووووووووووور .... اما اندوه درون من است هر جا که باشم حتی جای دور .... کاش میشد برای ساعتی خودم را جا بگذارم ..... . تا به حال تا خرخره اندوه خورده اید؟ پاهایم کشیده میشوند روی زمین ... عماد دور میشود ... مرا دور میکند از خودش من دور میشوم از او .... شانه هایم تیر میکشد ....کسی میداند پریشب من  چند تکه شدم؟ هزار بار شکستم هزاااااااااااار بار ..... تمام "من "درد میکند .... تمام "من" خسته است ..... .پ ن : جواب آزمایش رو گرفتم . خوشبختانه دیابت ندارم اما تیروئیدم کم کاره ویتامین دی م کمه و کمی بدنم عفونت داره ... فعلا دو ماه تحت نظرم تا ببینیم چی پیش میاد ....,من خسته است,من خسته است علیرضا روشن,شعر من خسته است ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها