"من "خسته است

ساخت وبلاگ
از ماشین پیاده میشوم
 نگاه میکنم به خیابان برفی یخ زده .
عماد حرکت میکند نگاه میکنم به ماشینش .
قدم هایم کشیده میشوند روی زمین
ناچار باید بروم خانه ...
باز با حسرت نگاه میکنم به خیابان سرد برفی یخ زده ی شب
 نفسم را از سینه میدهم بیرون بخارش پخش میشود توی هوای منجمد کننده .
اتوموبیل عماد دور میشود
سرما نفوذ میکند تا مغز استخوانم
 من فکر میکنم کاش جای سومی بود برای رفتن  .
کاش یک آتش بود . یک صندلی یک چای داغ یک جای دووووووووووووور .... اما اندوه درون من است هر جا که باشم حتی جای دور ....
کاش میشد برای ساعتی خودم را جا بگذارم ..... .
تا به حال تا خرخره اندوه خورده اید؟
پاهایم کشیده میشوند روی زمین ...
عماد دور میشود ...
 مرا دور میکند از خودش
من دور میشوم از او ....
شانه هایم تیر میکشد ....

کسی میداند پریشب من  چند تکه شدم؟ هزار بار شکستم هزاااااااااااار بار ..... تمام "من "درد میکند .... تمام "من" خسته است ..... .





پ ن : جواب آزمایش رو گرفتم . خوشبختانه دیابت ندارم اما تیروئیدم کم کاره ویتامین دی م کمه و کمی بدنم عفونت داره ... فعلا دو ماه تحت نظرم تا ببینیم چی پیش میاد ....

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : من خسته است,من خسته است علیرضا روشن,شعر من خسته است, نویسنده : nelii1 بازدید : 183 تاريخ : جمعه 17 دی 1395 ساعت: 18:06