زخم

ساخت وبلاگ
میدونی دچار چی شدم؟ تا میام بنویسم از خودم میپرسم که چی؟ بعد نمی نویسم و رها میکنم. شاید چون عطس نوشتنم رو با کانال تلگرام خنثی میکنم. حالا که دارم مینویسم نزدیک دو بامداده. رها و همسر خوابن من خوابم نمیبره. توی سکوت خونه صدایی از راه پله میاد و ترسی که از کودکی بامنه! کی تموم میشه کابوس دزد؟ چهارسالم بود که دزد خونه مادربزرگم رو زد. دایی و پدر بزرگم رو به قصد کشت با چاقو زخمی کرد و ما وقتی رسیدیم که تمام حیاط و دیوارهای خونه پر از خون بود. از اون روز تا الان من مدام کابوس دزد میبینم .  حالا که دارم مینویسم مغزم خالی از هرکلمه ابه  توی تاریکی خونه نشستم مقابل دیوار آینه . نور کم موبایل افتاده توی صورتم . آینه پر از شکنجه. توی شکنج های آینه زنی رو میبینم  که سی سالگی رو پشت سر گذاشته موهاش بیشترش از سنش سفید شده. تقریبا تماما سیاه و سفیده . بخاطر زایمان چاق شده و زیر چشمش کمی چروک افتاده  زنی که حالا آروم تره صبور تره و خاموش تره. خیلیا براش تموم شدن و خیلی ها براش عزیز شدن . دوستی های زیادی براش تموم شدن و  اندک روابط باقی مونده عمق گرفتن. رها داره تو خواب گریه میکنه. چرا بچه ها تو خواب گریه میکنن؟  زخم...ادامه مطلب
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 23 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1402 ساعت: 17:51

به قول ریحان :حالا که دارم مینویسم ١٦دقیقه بامداده. من تخت رو برعکس دراز کشیدم تا رها که روی پاهام خوابیده سرش نیوفته زیر لوستر بالای تخت. دستگاه بخور گرم کنار تخت پت پت میکنه تا هوای اتاق مرطوب شه و رها کمتر سرفه کنه. نزدیک یک هفته س که سرما خورده و نزدیک یک هفته س که شب و روز من قاطی شده. دیشب که حمامش بردم بعد حمام کنارش دراز کشیدم تا راحت تر بخوابه ، نمیدونم کی خوابم برد که با لرز بیدار شدم. موهام خیس بود و من بدون هیچ رو اندازی کز کرده بودم روی فرش. از همون موقع خودم هم گلودرد دارم.  داشتم میگفتم الان ٢١دقیقه بامداده و رها روی پاهام خوابیده.نفسش هنوز خس خس داره. من توی نور کم حیاط که از پنجره افتاده توی اتاق دارم کانال میخونم که میرسم به این حدیث : امام جواد (ع) مردی را دید که طواف کعبه میکند و میگوید:بار خدایا به من صبر عطا فرما. امام دستی به شانه او زد و فرمود:بلا مطلبی؟ بگو بار خدایا به من عافیت و شکر بر عافیت عطا فرما ؛چرا که شکر بر عافیت بهتراست از صبر بر بلا. یاد یه ویدیو افتادم که توش یه پیرمرد سیاه پوستی رو به یه خانم جوون میگه:  فکر میکنی وقتی از خدا صبوری میخوای خدا سریعا بهت صبر عطا میکنه؟ یا شرایطی به وجود میاره که صبور شی؟ یا وقتی  از خدا شجاعت میخوای ،خدا شجاعت میکنه یا شرایطی به وجود میاره که شجاع شی؟  یادمه مجرد که بودم (قبلا هم گفتم) فانتزیم از ازدواج این بود که با یکی ازدواج کنم که منو رشد بده. رشد دادن هم بنظرم اینجوری بود که اون حواسش بهم باشه، تو مشکلات پشتم باشه، به تمام سوالاتام جواب بده، همیشه قوی و محکم باشه و من خیالم تخت باشه که اون هست  و در نهایت فکر میکردم بعد مثلا ٣٠ سال زندگی مشترک میگم من از ت زخم...ادامه مطلب
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 21 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1402 ساعت: 17:51

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 3:06

روزهای پاییزی گذشت و رفتیم استقبال زمستون. زمستونی که ١٥اسفندش مال دختر منه. دختر من ! اونقدر با مادرانگی خو گرفتم که یادم نمیاد روزهای پیش از رها رو چطور بدون عشقش زندگی میکردم. معنی قلب بیرون از بدن رو میفهمید؟ اگر مادر باشید حتما میفهمید. یه وقتایی تعجب میکنم همسر چطور میتونه ساعتها رها رو نبینه و سرکار باشه؟ بره ماموریت و چنذ روز نباشه ؟ هفته ایی چند ساعت میرم سرکار و همون رو هم  الان فکر میکنم اشتباه کردم و سال بعد نمیرم. مخصوصا الان که جدا شدن از من رو میفهمه و وقتی لباس میپوشم میچسبه بهم. میگه دردر؟ میگم آره رهای مامان میریم دردر. آخه خیلی دردری شده، ٣تا کلمه بیشتر نمیگه مامان دردر بای بای زخم...ادامه مطلب
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 3:06

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 23:48

به وقتایی اونقدر نمی نویسم نمیدونم از کجا شروع کنم. این روزای من کلا درگیر رها میگذره . یعنی کلا زندگی مون درگیر رها میگذره. البته درگیری شیرینی هستش مخصوصا که الان هفت ماهه شده و با چشم ها و نگاه و حرکاتش حرف میزنه و به هر نحوی منظورش رو میرسونه. قبل از مادر شدن همیشه فکر میکردم مادرها چطور زبون بچه هاشون رو میفهمن؟ بعد از مادر شدن فکر میکنم چطور بقیه نمیفهمن بچه چی میگه اینکه خیلی واضحه! خدا به طور غریزی انگار زبون بچه رو به مادر یاد میده. راستش مادر شدن خیلی آدم رو با برنامه میکنه. البته من قبلا که سرکار میرفتم هم بخاطر شغلم کارام رو برنامه بود واسه همین همیشه میگفتم یکی از باگ های خانه داری بی برنامه بودنه. اما بچه دار که میشی میدونی کی باید بیدار شی کی غذا بپزی کی خونه رو مرتب کنی کی وقت داروی بچه س و إلا ماشالله. مخصوصا که نخوای سر بچه رو با تلویزیون گرم کنی چون برای زیر دوسال به شدت مخربه . پس مجبوری وقتایی که خوابه یا خودش خودش رو مشغول کرده کارهات رو بکنی. در کنار با برنامه بودن آدم خیلی هم صبور میشه. مثلا میبینی بچه از صبح داره بد قلقی میکنه گریه میکنه و تا نزدیک دوازده ساعت تمام درگیر اینی که بفهمی مشکل چیه و چه طور میتونی رفع کنی بدون اینکه فکر کنی خسته شدم کلافه شدم له شدم . البته ممکنه کم بیاری بعد ساعتها تلاش اما در مقایسه با قبل میبینی چقدر صبور تر شدی. الان بیش از ١٦ماهه من شب رو راحت و بی دغدغه نخوابیدم.از زمان بارداری تا الان . گاهی آدم دو شب بیخوابی رو دوام نمیاره اما من الان ١٦ ماهه دارم اینطور زندگی میکنم. چند روز پیش من سرما خورده بودم و از ترس اینکه رها نگیره ،  من جدا از رها خوابیدم و رها رو سپردم به همسر با اینکه با فاصله ی دوری کنارشون بودم و زخم...ادامه مطلب
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 17:10

چند روزه چنان غم عظیمی قلبم رو مچاله کرده که حتی خوردن آب برام تلخ شده، آدم وقتی مردم مخصوصا بچه های غزه رو میبینه قلبش مچاله میشه دلش آتیش میگیره و از اینکه خونه داره سقف داره آب داره خواب داره غذا و دارو و دکتر داره احساس شرم و ناراحتی میکنه . این روزا هر بچه ایی که تو خون غلتیده ترسیده و گریه کرده میبینم دلم میخواد بغلش کنم نوازشش کنم و آرومش کنم افسوس که کاری از دستم به جز انتشار اخبار و اعتراض در فضای مجازی برنمیاد. به پیج تمام افراد اروپایی و آمریکایی که فالو دارم میرم و در مورد غزه و مردمش مینویسم شاید اگه همه این سکوت کثیف رو بشکنن إسرائیل نجس مجبور به تموم کردن این وحشی گری بشه.  وقتی پیشنهاد آمریکا به مصر رو شنیدم فکر کردم  حالا فکر کن مصر پیشنهاد باج آمریکا رو قبول کنه غزه مگه قبول میکنه بعد این همه خون همه چی رو رها کنه و بره مصر آواره شه؟ که درد این همه سال به تنش تا ابد بمونه؟ که همه چیز از دست بره؟ که تا ابد یک قربانی باشه درحالی که به پیروزی چیزی نمونده؟  علت اینکه إسرائیل داره اینطور دیوانه وار بمباران میکنه اینه که نه تنها توانایی مالی بلکه مردمش توان روحی جنگ طولانی رو ندارن ، مردم اسرائیل ، مردم یمن و غزه نیستن که غیرت و وطن براشون معنی داشته باشه ، اونا عین سگ از مرگ میترسن ، چون مرگ برای اونا پایانه،  نه عروج ، اونها برای پول و غارت اونجان ،  اگه جنگ طولانی شه غزه پیروزه و إسرائیل به پایانش با سرعت بیشتری نزدیک میشه و اینو نتانیاهو خوب میدونه که اگه الان نتونه غزه رو بیرون کنه و بریزه تو مصر دیگه هیچ وقت نمی تونه. تمام زندگیت رو بکشن تو رها میکنی بری؟ نمیکنی چون دیگه چیزی برای از دست دادن نداری.مردم غزه پر از خشم و اندوهن نه تر زخم...ادامه مطلب
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 17:10

حالا که دارم مینویسم رها روی پاهام دراز کشیده و من آهنگ گنجیشک لالا رو براش پخش کردم که خیلی دوست داره.هر وقت براش پخش میکنم ساکت گوش میده و آخرهاش که میگه لالالالایی با صدای آرومی انگار که میخواد تقلید کنه همراهی میکنه. روزهای توی بیمارستان تموم شد ر ما ٤شب بیمارستان بودیم.٤ شب سخت. رهای کوچیک من سنگ کلیه داره زخم...ادامه مطلب
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 17:37

اینجا زنی زندگی می‌کند که نقابش لبخندش کفشهای پاشنه بلندش گوشواره های سرخش را میگذارد گوشه ایی و تنهاییش را روایت می‌کند ... اینجا زنی زندگی می‌کند که زنانه میرنجد زنانه گریه می‌کند اما همچنان مردانه میجنگد ... اینجا زنی زندگی می‌کند .
وفا
پ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیست
تمامی داستان های روایت شده واقعیست

عنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 17:37

حالا که دارم مینویسم رها روی تخت بیمارستان خوابیده. شاید سخت ترین لحضات زندگیم رو میگذرونم. تمام مدتی که به پاش سرم وصل میکردن و اون جیغ میزد با هر جیغش کسی توی دلم چنگ میزد قلبم رو مچاله میکرد توی مشتش و من نفسم بند میومد.حتی نمیتونستم گریه کنم کلافه و گیج و درهم بودم مثل یه کند ذهن دیرآموز دارم فکر میکنم چطور قراره سه روز اینجا بمونیم ؟! خدا خودش بهم توان و صبر بده. خودش کمکمون کنه. 

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 11:06