تنها چراغ روشن خانه چراغ آشپزخانه است .من نشسته ام توی نشیمن. روی صندلی که راحت نیست. جایی که نورش کافی نیست. با لباسهایی که به اندازه کافی گرم نیست . انبوهی از کارها روی هم انباشته شده است و من به ساعت ٧:٤٠ فکر میکنم. به هواپیمایی که پرواز میکند و عماد به آن نخواهد رسید. من به یک شب بی عماد دیگر فکر میکنم. به دسر توی یخچال به سالاد یونانی و گوشت همبرگری که درست کرده بودم . به سوپی که همان طور نیمه پخته روی اجاق گاز رها شد . کسی ساعت برنارد داشته که مرا گذاشته است روی دکمه استاپ؟
برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 165