زخم

متن مرتبط با «بي تو پتياره ي پاييز مرا مي شكند» در سایت زخم نوشته شده است

حال دل با تو بگویم

  • دلم شکست بهش گفتم تو ، تو کعبه  بودی یا نبودی؟ نبودی؟  چرا من رو اییین همه کیلومتر کشوندی چسبوندیم به اون خونه سنگی سیاه . من چسبیده بودم به خونت.  تو بودی یا نبودی؟ نبودی ؟ مگه میشه نباشی وقتی میگی ه, ...ادامه مطلب

  • هرکی خواست رمز رو بهم پی ام بده تو بخش تماس با من :)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • تو را چه شد ؟

  • صندلی های رنگی کافه با دیوارهایی که روشون نقاشی مدرن شده و شیشه های زنگی که از همه جا آویزونه و اون آهنگی که میخونه ... اینجا جای همیشگی مون نیس اما برای تنوع خوبه . تیرامیسو شکلاتی با شکلات تلخ و شیک نسکافه هیچ کدوم اون طعمی نیس که میخوام ! زهرا میگه لابد سلیقه ت عوض شده . بهش میگم اصلا حالم یه جوریه باید تست بتا بدم . میخنده و میفهمه دارم شوخی میکنم . من از تصمیم جدیدم میگم از شرکت و آموزشگاه و کلاسها ... از گل فروشی و کافه و ... زهرا تنها کسیه که من رو باور میکنه . این رو نه با حرفاش که با چشماش بهم میگه  . یهو وسط حرفام گفت رو منم حساب کن .  گفتم مگه میای تبریز ؟ سرش رو تکون داد . لبخند زد . لبخندش لبخند همیشه نبود . گفتم وااای کار تو تبریز پیدا کردین؟ سرش رو تکون داد و بعد با مکث گفت : من برگشتم .....هنوز نمیتونستم بفهمم منظورش چیه ؟؟ گفت من از مهر تبریزم  و الکی میگفتم میرم تهران و میام !!! گفتم چی؟ گفت قهریم و من دیگه قرار نیس تهران برگردم.... آخخخخخخ من چرا الان باید بفهمم؟؟؟؟  حالم از دیروز بده . تمام شب رو خواب دیدم . خوابهای در هم برهم . باورم نمیشه دوستم جونش رو ورداشته و از اون خونه زده بیرون . حتی لباس و ساک ور نداشته . باهمون تنها لباس تنش . تو اون تهران بی در و پیکر نصف شبی ... تنها ... غریب ... با هق هق گریه رفته ترمینال و ماشین گرفته و اومده تبریز . مرد باشی و نگی, ...ادامه مطلب

  • یه تکمه بذارن تو مغز واسه هیدن کردن هجویات

  • قدرت ماندگاری اتفاقات بد تو ذهن من اونقدر بالاتر از اتفاقات خوب شده که کلا وقتی میخوام بنویسم دستم نمیاد به نوشتن خوش گذرونیااا !!!! واقعا میتونه یه فانتزی باشه همسرت 3ساعت بدون اینکه حرفی بزنه دنبالت راه بیوفته و دونه دونه مغازه های چیتان فیتان فروشی رو _که تا به عمرش اصلا از پشت ویترین هم بهشون نگاه نکرده (یعنی انقدر از اون روحیه دوره )- بگرده و هیچی نگه و  تازه تو هم چیزی نپسندی !!!!!  :| و باز هم میتونه سورپرایز باشه که یهو وسط شب گردی بگه پایه ایی بریم یه غذای متفاوت بخوریم؟ و توی خفن ترین رستوران شهر استیک ایتالیایی و مخلفات بخورین و چند صد تومن پیاده شین و تهش بگه می ارزید نه؟ و اینکه توی چله زمستون باهات بیاد شهر بازی و ترن و سفینه و سرسره یو و کشتی سبا سوار شه و تو هی داد بزنی و دستش رو چنگ بزنی و اون گوشش کر شه و دستش زخمی و نهایتا  وقتی به ولع سیری ناپذیری چشمات نگاه میکنه  بپرسه : دقیقا اون صدا از کجای حلقت میاد بیرون ؟ و هیجان انگیزه نصف شهر رو لایی بکشین و صدای ضبط روعین ادمهای خز بلند کنین و باهاش بخونین و داد بزنین و بگه خدا کنه آشنا  نبینتمون که حیثیت (حیسیت؟ هیسیت؟ حیسیط ؟ هیسیط؟ :))))))))))   )   برامون نمیمونه . و اگر ( دعوا کردن سر خوردن بزرگترین قسمت کیک و تو سر و کله هم زدن بابت اینکه کی هندونه رو ببره و اینکه کی اول نمک ریخت تو باقالی ها که باعث شده نپز, ...ادامه مطلب

  • من همون زنی هستم که میتونست دهه ی بیست باشه

  • سبزی خوردن رو میذارم توی چرخ دستی کنار بقیه ی خریدهام و حالا من شبیه تصورات چند پیشم هستم . زنی متاهل با سبد چرخ دار پر از خرید توی خیابون پاییزی .زنی که بعد از ظهر هاش حالا کتری روی اجاقش نباشه کتری برقیش قل میخوره . اون کنار بخاری لم نداده باشه روی,میتونست ...ادامه مطلب

  • تولد

  • تولد عماد بود  من کیک پیختم و شام .  و کالج خریدم . چراغها رو خاموش کردم ، نور شمع افتاد روی صورت عماد ، اونا گفتن سی، بیست و نه ،بیست و هشت ،... من فیلم گرفتم ، عماد توی فیلم خندید و گفت اوووف حالا میخواین تا یک برین ؟ بیخیال بابا!!   وقتی شمع ها رو فوت کرد من فکر کردم چرا  برف شادی یادم رفت؟  , ...ادامه مطلب

  • شب همه بی تو کار من ....

  • . ساعت ١١شبه و من توی سکوت و فضای نیمه روشن اتاق دراز کشیدم. عماد خونه نیست و اینجا که من خوابیدم به نظر میرسه دنج ترین جای دنیا باشه. شاید برای خزیدن زیر لحاف پشمی زود باشه اما به طور لذت بخشی خنکای تخت خواب و گرمی لحاف مزه میکنه زیر دندونم, ...ادامه مطلب

  • پاییز یا زمستون ؟

  • کلاس پردازش تصاویر پزشکی که کنسل شد یهو انگار یه عالمه وقت این وسط خالی شد . امروز هوا کمی سرده و اتاق ما که آفتاب گیر نیس,  با دیدن یه تخت خواب بهم ریخته هوس یه چرت نیم روزی بد میشینه کنج دلم . تشک سرده و من مور مورم میشه . لحاف رومیکشم تا بالای چو, ...ادامه مطلب

  • هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

  • هنوز هم وقتی با یکی صادق نیستم نمیتونم زل بزنم تو چشاش . هنوز هم وقتی چیزی از کسی پنهون میکنم نمیتونم بشینم کنارش. هنوز هم وقتی وانمود میکنم ،نمیتونم گرم بگیرم ... هرچند لبخند بزنم . هرچند بخندم ،شعر بخونم .  یه وقتهایی ما آدما کسی رو لازم داریم که ما رو بلد باشه. زبون بدنمون رو بفهمه . فرق نگاه و , ...ادامه مطلب

  • لطفا پست را با اهنگ من و تو غزل شاکری بخوانید !

  • قورمه سبزی روی اجاق قل میخوره . "من و تو" از توی گوشی پخش میشه و من دقیقا نمیدونم به چی فکر میکنم . چیزی ته دلم برای نقاشی کشیدن , برای  بازی آب و رنگ ضعف میره ....پنجره بازه و باد پرده ی سفید پنجره رو تکون میده . آیکون جی میل گوشی سرخ میشه . دکتر نوشته وقت زودتری جز شنبه برای مشاوره نداره توصیه کرد, ...ادامه مطلب

  • پانتومیم طوری

  • + من؟ خب .... تو؟ .... ما باهم؟...غذا میخوریم ؟ ...افطاری؟ .... خب؟   چی ؟  از اول ! باشه .... من... تو .... خدا؟ .....بالا؟...دعا؟.... خب این یعنی چی هی بالا رو نشون میدی؟ ...از خدا چیزی میخوای؟... شکایت میکنی؟ ...( خندم میگیره , عماد حرص میخوره ) ... اهاااااان  مامان ... ! (نفسش رو به معنی آخیش ا, ...ادامه مطلب

  • هوا خوبه توام خوبی منم بهتر شدم انگار :)

  • هوا خنکه اما سرد نیست . من تکیه داده ام به نرده ها و منتظرم عماد برای ایمان بلیط بگیره . بلیط ِ ماشین برقی . مادرشوهرم میگه عماد برای همه بگیر . دیر وقته . وسط هفته اس. پارک خلوته . سوار ماشین برقی میشیم . هرپنج تامون . طولی نمیکشه که صدای خنده هامون, ...ادامه مطلب

  • شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است

  • هنوز چند دقیقه ایی تا نیمه شب مانده  عماد  دراز کشیده است روی مبل و من در فضای نیمه تاریک خانه فکر میکنم به زنگی به روزهای آتی به مسئولیتهایی که یکی پس از دیگری گذاشته میشود روی دوشم و واقعا در این بهبوهه همین چند واحد درسی امانم را بریده است . نعناع دم میکنم برای خودم و عماد مینشینم کنارش عماد هنوز, ...ادامه مطلب

  • من با تو

  • نوشتن اینجا از تمام اتفاق هایی که تو این چند روز گذشت سخته  استانبولی که دو تایی گذشت تو درشکه های بویوک آدا بین شوخی های آکواریوم و عاشقانه های خیابان استقلال  ختم ماه عسل با یک مهمانی بود با لباس بلند نباتی با دستهای عماد دور کمرم مقابل دوربین و سیییییییب  و چقدر زود به سالگرد عقدمون رسیدیم و او چ, ...ادامه مطلب

  • بخوان مرا ...

  • بی هوا دلم میخواد  ذکر بگویم بی هیچ تصمیم و اختیاری لبم میچرخد به  " لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم"  قلبم سرد است... باز میخوانم "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " فکر میکنم نفسم جان ندارد ایمان ندارد قدرت ندارد باز میخوانم "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " دلم میگیرد "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " میگویم من قدرت ندارم تو که قدرت داری ... "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " من ایمان ندارم درست  , اما تو که قدرتت بسته به ایمان من نیس "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" بیا و بازهم با فضلت تا کن نه به عدل ای ارحم الراحمین "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" اشک میچرخد توی چشمانم خودت لبم را از بین این همه ذکر به "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" چرخاندی ... به دلم انداختی که صدایت کنم ... اگر میخواستی ردم کنی که لبم را به ذکرت نمیچرخاندی .... "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " ..... یادم می افتد " وقتی کاری را به خدا میسپارید آن کار اتجام میشود نه وقتی که شما میخواهید , بلکه وقتی که خدا میخواهد . وقتی کاری را به خدا می سپارید  آن کا,بخوان مرا,بخوان مرا تا اجابت کنم تورا,بخوان مرا به نام عشق ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها