شروع فصل ١٥ .خسته میشم تصمیم میگیرم باقیش رو بعدا بخونم کتاب رو میذارم روی مبل و میرم سمت اتاقم که بخوابم .قبل اینکه برسم به اتاق فکر میکنم فردا صبح برم دکتر یا بیخیالش بشم و برم کار آموزی؟ توی این بیست و دو روز سه بار دکتر عوض کردم اما این خونریزی لامصب بند نمیاد . خودمو پرت میکنم ری تخت.چشمان رو میبندم فکر میکنم به دکتر به کار آموزی .درست قبل اینکه خوابم بره یادم میوفته مسواک نزدم .
برچسب : همینجوری به انگلیسی,همینجوری الکی,همینجوری دلتنگم,همینجوری اشکام سرازیر میشن,همینجوری دور هم باشیم,همینجوری که میسوزم بسوزی,همینجوری به زبان انگلیسی,همینجوری یهویی,همینجوری به انگلیسی چی میشه,همینجوری خالی خالی, نویسنده : nelii1 بازدید : 177