ابراهیم

ساخت وبلاگ

-)عماد دلخوری؟ 

-)بعدا راجع بهش حرف میزنیم ،بخواب

-)بابت چی حرف میزنیم

-)الان وقت مناسبی نیست

-) باشه

-) امروز کلا هرچی از من میپرسیدن تو جواب میدادی

-) سالار پرسید ماهی تون چیه ؟ من گفتم فایتر ،جز اون من حرف دیگه ایی زدم؟

-) نه

-) اون شد "کلا "هرچی از تو میپرسیدن من جواب میدادم؟!!!

-) ببخشید "کلا " نه !ولی خب...

-)بهتره بخوابیم.

-)یه بار تو مطب دکتر سین بودم میگف کلینیک دال یه سامانه پیامک گذاشته واسه انتقاد از پزشکا. میخوان پزشک ها رو تخریب کنن . گفت هیشکی ذاتا از انتقاد خوشش نمیاد.

-) راجع به انتقاد نمیتونم نظری بدم، اما هیشکی از ایراد گیری خوشش نمیاد

-)ایراد گیری!

-) وقتی از تمام بدو بدوی ١ظهر تا خود الان که ٢:٣٠شبه. از تمام مرتب کردن خونه و آشپزی و پذیرایی و دوباره مرتب کردن خونه ی بهم ریخته در حد انفجار ، وقتی از تمام روی خوش و گشاده و تعارفات و احترام های من اونم به مهمونایی که دوستات باشن و خودت میدونی دل خوشی ازشون نداشتم ،به جای تشکر و خسته نباشی به خاطر تمام خستگی های طول روزم ، "بعدا حرف میزنیم " نصیبم میشه ، وقتی از تمام اتفاقات روز فقط همون یه کلمه "فایتر" من که تو جواب سالار گفتم تو ذهنت مونده ! به این میگن ایراد گیری نه انتقاد. 

-) ببخشید حق با توه زمان نا مناسبی گفتم.

برمیگردم و پشتم رو میکنم بهش .آهسته میگم خواهش میکنم. و نمیتونم دلم نشکنه و نمیتونم أشکم نریزه . تمام تلاشم رو میکنم از صدای نفس هام نفهمه گریه میکنم . دلم نمیخواد الان باهاش حرف بزنم . میچرخه سمتم ، توی تاریکی اتاق دستشو میبره سمت چشام که مرطوبن.

-)وفا برگرد سمت من . من که گفتم ببخشید بد موقعی گفتم . حق با توه . واسه چی گریه میکنی. 

دلم نمیخواد حرف هایی بزنم که بارها گفتمشون،حرفهایی که دیگه از گفتنشون خسته شدم

-) وفا جانم گریه نکن قربونت برم ببخشید .

-) حرف من اینه که چرا از تمام تلاش امروز من ، از تمام مهمونی امروز ، فقط اون یه کلمه یادت مونده. من میگم چرا همه چی رو ول کردی چسبیدی به یه نقطه . اون وقت تو بابت "الان مطرح کردنش" از من عذر خواهی میکنی. من هنوز پاهام از خستگی ذق ذق میکنه ، اون وقت ته تمام تلاش من شده دلخوری تو ! 

-) راست میگی این عیب من که فقط نیمه خالی لیوان رو میبینم . باید کمکم کنی این اخلاقم رو عوض کنم. ببخشید ، جان من ببخشید . گریه نکن تو رو خدا. 

دلم هنوز ناراحته،هنوز پره، دلم سبک نمیشه ...چون این مسیر رو بارها و بارها رفتیم .کسی توی سرم میگه :وفا چرا ول نمیکنی ،عماد رو دوستاش رو دور و بری هاش رو. واسه چی خودت رو میکشی براشون؟ واسه چی اینقدر خسته میکنی خودت رو؟ کسی مجبورت کرده بود برای یه دور همی بعد شام ، پیراشکی بپزی؟ سس فلان درست کنی ،دو جور آجیل بچینی ؟ صد ساعت خونه رو بسابی دکور عوض کنی ،فلان ست رو بچینی... ! واسه چی ول نمیکنی؟؟؟ خونه تو سکوت مرگ باری فرو رفته و این اشکهای من هستن که تو تاریکی و سکوت میریزن رو گونه هام. عماد کلافه ساق دستش رو گذاشته رو پیشونیش . نفس عمیق میکشم و سعی میکنم فکرم رو خالی کنم. بغلش میکنم و آهسته گونه ش رو میبوسم. بغلم میکنه و میگه آشتی کردی؟ تو رو خدا انقدر زود زود گریه نکن. من فکر میکنم به ان الانسان لفی خسر ...فکر میکنم به الا الذین امنو ...میگم خدا گفته انسان ها در خسرانن مگر کسانی که ایمان آوردند...نگفته مگر کسانی که ازشون تشکر میشه ...گفته و عمل الصالحات ...و کسانی که کارهای نیکو انجام میدن، پس تو  کارت رو نیکو انجام بده ، تو کارت رو خووب انجام بده ،عمل صالح فقط دعا و نماز نیست چون نگفته کسانی که عبادت میکنند گفته کسانی که کارهای نیکو انجام میدن ،همین که کارت رو وظیفه ت رو ،چیزی که مسئولیت رو قبول کردی درست و با کیفیت انجام بدی عمل صالحه ، کار نیکو ه. وقتی خدا هست تو کارهات رو با کیفیت انجام بده  تا در خسران نباشی.

مهم نیست ازت قدر دانی میشه یا ایراد گیری، تو کارهات رو بخاطر شخصیت خودت ،بخاطر اینکه خدا هست با کیفیت انجام بده. برای ابراهیم شدن،اسماعیل های زیادی باید قربانی شن . قربانی کن فانتزی های إسماعیلی ت رو ، توقعاتت رو قربانی کن تا کمتر اذیت شی...

چشمهام سنگین میشن باز کسی توی سرم میگه لطفا بی رحم نشو وفا یادت بیار خوبی های عماد رو ....

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 18:36