من هنوز یک زنم

ساخت وبلاگ

خونه های تقویم رو پر کردن کلاس نقاشی و زبان و ایروبیک و ....همه صبح هام رو مدرسه و بچه ها و سر و صداهای لذت بخششون  مال خودشون کردن .... من تا خرخره فرو رفتم توی بدو بدوی ایام هفته اما با تمام اینها تنم بوی خونه م رو میده . من بوی قورمه سبزی میدم بوی  گلدون هام بوی رنگی که باهاش سنگ های ایوون رو رنگ کردم ، بوی لیمو ترش میدم بوی چای هل و دارچین ... 

من هر روز صبح پیرهن چین دارم رو در میارم و شلوار میپوشم ، موهای بلندم رو پشت سرم جمع میکنم ساعتم رو میبندم کیفم رو ور میذارم و میرم دنبال بدو بدوی زندگی اما هر شب خودمم با همون پیرهن و گوشواره ها و موهای بلند رها ... 

زندگی با تمام تلاطمش ... با تمام القاب مهندس نقاش معلم یی که بهم داده نتونسته من رو از “من” بگیره 

من کماکان یک  زنم  :) 


پ ن : عماد گفت از بچه ها کدومشون رو بیشتر دوست داری ؟ من فکر کردم و گفتم همشوووون رو دوست دارم 

من حالا ۳۲تا پسر شیش ساله دارم :) 

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 179 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:05