روزنگار نویسی ۳۶۲

ساخت وبلاگ
دلم می‌خواد لم بدم روی مبل نارنجی و ادامه کتاب رو بخونم ، تنم درد میکنه و چشام سرخ شده زن عمو رعنا میگه خواب بودی ؟ میگم نه و فکر میکنم چرا پرسید؟ خدیجه خانم ، پرستار مامامبو میگه چشات سرخه مامان تو ایوون رب هم میزنه و میگه تب داری نه؟ عماد زنگ میزنه میگه رفته بودن حرم میگه فردا تعطیله و خیلی دلش می‌خواد برام سوغاتی بخرم من فکر میکنم چقدر خوب که فردا تعطیله و میمونم خونه ، تنم زق زق میکنه . سوری میگه چرا عسل با آبلیمو نمیخری؟ من سردمه شیشه های پنجره ایوون عرق کرده بیرون بارون میباره دلم می‌خواد رو شیشه ها با انگشتم چیزی بکشم فکر میکنم به کلاریس و آرتوش و امیل و کتاب “من چراغ ها را خاموش میکنم” 
دلم می‌خواد روی مبل نارنجی لم بدم ....
زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:05