پاهات رو دراز کن و با خیال راحت سوت بزن

ساخت وبلاگ

مدتهاست که شنیدن اسم کوچیکم از زبون هیچ کس من رو به وجد نمیاره. این اسمش بدبختی ، افسردگی یا بیچارگی نیست. شرایط زندگی من تقریبا استیبله و خیاله من تخته از داشتن کسیه که قرار نیست یک روز صبح پاشه و من رو ترک کنه. من با این آدم گاهی به شدت حرفم میشه و حتی وسط سرد ترین لحظه ها به این فکر نمیکنم که چیزی قراره از هم بپاشه. من با همین آدم لحظات گرم و پر از خوشیه زیادی دارم که توی صمیمی ترین لحظه ها به این فکر نمیکنم که شاید اینها دیگه تکرار نشه . ترس ... آره ترس از ،از دست دادن ، باعث میشه ما لحظه ها رو ببلعیم و الا کیفیت فعل همونه که از اول بوده. ترس همیشه تلخ نیست . مدتهاست که ساعت ١١دیگه فرقی با ساعتهای دیگه برام نداره. مدتهاس حرف دال مثل بقیه حروف ،تک رنگه. از شما چه پنهون بعد ساعت یازده دیگه هیچ ساعت دیگه ایی برام مهم نشد. بعد حرف دال ، دیگه هیچ حرف دیگری خاص نشد...اما گفتم که اینا اسمش بدبختی نیست . من فقط خیالم تخته

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 176 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 20:21