شاید سخت باشه ...

ساخت وبلاگ

منم وقتی حوصله ندارم شاید مثل ام اسی خوشبخت دوش بگیرم

یا مثل مه سو خونه رو مرتب کنم

یا مثل گندمزار آهنگ گوش بدم ...

اما اینبار مثل "نفس صبح" زدم از خونه بیرون . این اولین باری بود که به اون شکل بی حوصلگی م رو خالی میکردم . تنها و بی هدف زدم به خیابونا .مغازه رو گشتم از بین میوه فروشیا و شلوغی سرو صدای تاکسی خطیا رد شدم تا نمایشگاه جینگول فروشی و  چند تا خرید واسه خونه انجام دادم . یه قالب کیک هم خریدم و عصر کیک پختم و شام پیتزا درست کردم .

اینروزها سرم گرم کارهای دانشگاهه که وقت نمیکنم وب آپ کنم . کلا وقت نمیکنم باکارهای دانشگاه و کارهای خونه واسه چیزه دیگه ایی وقت صرف کنم . اما این ترم بعد دی میرم امتحان فنی حرفه ایی میدم و مدرک نقاشی آبرنگم رو میگیرم . بعد مدرک آموزش نقاشی کودکان .کلاس گلدوزی میرم و کارگاه های مهندسی پزشکی ثبت نام میکنم و یه سر میرم تهران برای گرفتن نمایندگی تجهیزات پزشکی . با یه پزشک قراره قرارداد ببندم برای راه انداختن کیلینیک لاغری . اونروز با مدیر عامل شرکت و قبل تر با موسس شرکت دکتر نون حرف زده م و اونا اوکی ن . یعنی کلی دکتر بهم امید داد . جدا  از همه اینا تو فکر راه انداختن یه آموزشگاهم !! مختصاتش رو وقتی قطعی تر شد میگم . جاش که از باباس ولی واسه دیزاینش باید وام بگیرم . اینا همون کاراس که عماد میگه نمیشه سخته نمیگیره . همون کاره که بابا میگه بیا این واحد هم بدم اجاره ماه به ماه بریزم به حسابت برو کیف کن . من بین این همه انرژی منفی میخوام کار خودم رو بکنم و حتی یک درصد هم شک ندارم شکست نمیخورم . تو عمرم برای شروع هیچ کاری اندازه اینکار مطمئن نبودم! و برخلاف همیشه دیگه منتظر نیستم کسی بیاد و دستم رو بگیره ( نمیدونم شاید چون ته دلم پشتم به عماد و بابا گرمه ) یکی تو دلم میگه خدا میخواد کمکم کنه .

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 13:17