از خود این روزهام میترسم!

ساخت وبلاگ

سگ توی ویدیو مثل حیوونی که به شکار نزدیک میشه به عروسکش نزدیک شد و بعد یهو پرید ورش داشت .یکی کامنت کرده بود " رد داده" ! خندم گرفت بعد اما دلم خواست منم رد بدم ! 

قبلنا وقتی میگفتیم تموم ! من فراموش میکردم . فراموش میکردم چی گفتم چی گفت ! چیکار کردم چیکار کرد! وقتی میگفتیم ببخش من حذف میکردم اون اتفاق رو و میبخشیدم .اون شب اما وقتی یهو گفت تو فلان روز فلان حرف ! من شوکه شدم!!!مگه نگفته بودیم تموم ؟ مگه نگفته بودین ببخش؟ پس چرا یهو گفت؟  

من اون شب هزار بار شکستم چون از جایی خورده بودم که فکرشو نمیکردم ! از اون شب به بعد هر وقت گفتیم تموم ! من فراموش نکردم ، تموم نکردم. "اون شب "نذاشت من دیگه تموم کنم . هربار میگه تموم !من تو چشاش نگاه میکنم و فکر میکنم تمومش نکردی !! بعد میگم تموم !!! 

از وقتی دیگه تموم نمیکنم دلم خیلی سنگین شده ! پر از اتفاقهای بدی که پاکشون نمیکنم تا اگه باز یهو گفت فلان جا فلان شوکه نشم ،نشکنم .

از یه جایی به بعد میفمیم هیچ کس قرار نیس بیاد و مشکلات ما رو حمل کنه . از یه جایی به بعد میفهمیم هیچ کس قرار نیس مشکلات ما رو بفهمه حتی گوش کنه ! 

من تو خودم یه چاه دارم هر روز حرفام رو میریزم توش . من شدم سیاه چاله!!! 

بابا گفت خدا قرار نیس کاری کنه! تو گلوی بچه شیش ماهه تیر سه شعبه زدن خدا وایساد و نگاه کرد عزیز تر از بچه پیامبر که نیستیم هستیم ؟؟؟. این همه بچه یمنی و عراقی و سوری رو میکشن اونا این همه خدا رو صدا میزنن خدا هیییچ کاری نمیکنه! به بچه هفت ساله تجاوز کردن خفه ش کردن کشتن خدا فقط و فقط نگاه کرد !!!!! 

خیلی وقته با خدا حرف نزدم ! از خود این روزهام میترسم !

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 27 تير 1396 ساعت: 13:38