زخم

متن مرتبط با «زندگی میگوید اما باید زیست» در سایت زخم نوشته شده است

زنده باد زندگی

  • حالا میتونم بگم آخیش  حالا که هر ٢٠ واحد رو با نمره های نسبتا خوب پاس کردم  خداحافظ یوووونی یوووووهوووووو, ...ادامه مطلب

  • باید

  • مریم گفت -) آقا عماد خیلی زرنگن ! نمیشد گفت شوکه شدم اما انتظارشم نداشتم که مشاوری که اوایل ازدواجمون رفته بودیم بشینه همه تحلیل هاش رو از شخصیت ما بذاره کف دست مریم .گفتم -) البته که همین طوره ! و این خیلی بده که ادم عمرشو کنار یه ادم ابله بگذرونه . خیلی خوبه که عماد هوش اجتماعی بالایی داره و خیلی , ...ادامه مطلب

  • ساده س . خیلی ساده . زندگی رو میگم !

  • +نشسته بودیم زیر آلاچیق .قرار بود تا سحری بمونیم باغ و بعد, قبل اذان برسیم خونه . عماد "بیست هزار آرزو" ی محسن چاووشی رو وا کرده بود . محمد امین قلیون میکشید و آقا محسن ( شوهر خواهر شوهرم ) بال مرغ کباب میکرد . یه جای اهنگ که رسید طاطان گفت خاله منیر هندددددییییی ! خاله منیر پاشد که ادای هندی ها رو, ...ادامه مطلب

  • خب آدم خودش هم باید دقت کنه ^_^

  • ساعت سه شب - عماد پاشو قرصتو بخور  .عماد خوابیده بود روی کاناپه . چشاش رو چند بار باز و بسته کرد و پرسید ساعت چنده؟ - سه . ورق قرصشودادم دستش . نشست . قبل از اینکه قرص رو از پوشش دربیاره درست مثل کسی که یهو متوجه چیزی شده باشه گفت این چیه؟  من همونجوری که سرپا ایستاده بودم گفتم خب معلومه لووکسین..., ...ادامه مطلب

  • زندگی

  • میدانید قربانتنان  گردم زندگی است دیگر ! یک وقتهایی آدم ثانیه به ثانیه اش را می بازد . یک وقتهایی  آدم کم می آورد ،از خودش سیر میشود . یک وقتهایی هوس میکند ریخت خودش را نبیند . خودش را بگذارد توی چمدان و درش را هم قفل کند و بندازد جایی مثلا زیر تخت !  یا اصلا خودش را بسته بندی کرده و پست کند جزیره , ...ادامه مطلب

  • زندگی می گوید اما باز باید زیست باید زیست باید زیستتت

  • می ایستم مقابل آینه .شال پشی سرمه ای ام را میپیچم دور گردنم دور روسری اناری م ... فکر میکنم به دیشب به حال بدم به هق هق  تنهایی ام که خفه شدند توی بالشت ...باز نگاه میکنم توی آینه من یک صبح دیگر از خواب بیدار شدم ایستادم و باز دارم برای زندگی میجنگم .... هرشب از درد فکر شکست به ناله میرسم هر صبح دوباره برای جنگیدن از جا بلند میشوم ... صبحانه میچینم برنامه مینویسم کارها را بالا و پایین میکنم .... کیفم را میگذارم روی دوشم فکر میکنم بعد از فرش فروشی پادری را عوض کنم .گزارش کارم را قبل ظهر باید ایمیل کنم . جزوه ی ماشین را بعد از ظهر تکمیل میکنم اخخخخ داروهایم را توی ریمایندر گوشی ننوشته ام . گوشی را برمیدارم قبل از رفتن زنگ میزنم به آرایشگاه برای مراسم 25 ام وقت میگیریم برای میک آپ برای شینیون .... ,زندگی میگوید اما,زندگی میگوید اما باید زیست,زندگی میگوید ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها