زخم

متن مرتبط با «این روزهای من در کانادا» در سایت زخم نوشته شده است

من یک مادرم

  • به وقتایی اونقدر نمی نویسم نمیدونم از کجا شروع کنم. این روزای من کلا درگیر رها میگذره . یعنی کلا زندگی مون درگیر رها میگذره. البته درگیری شیرینی هستش مخصوصا که الان هفت ماهه شده و با چشم ها و نگاه و حرکاتش حرف میزنه و به هر نحوی منظورش رو میرسونه. قبل از مادر شدن همیشه فکر میکردم مادرها چطور زبون بچه هاشون رو میفهمن؟ بعد از مادر شدن فکر میکنم چطور بقیه نمیفهمن بچه چی میگه اینکه خیلی واضحه! خدا به طور غریزی انگار زبون بچه رو به مادر یاد میده. راستش مادر شدن خیلی آدم رو با برنامه میکنه. البته من قبلا که سرکار میرفتم هم بخاطر شغلم کارام رو برنامه بود واسه همین همیشه میگفتم یکی از باگ های خانه داری بی برنامه بودنه. اما بچه دار که میشی میدونی کی باید بیدار شی کی غذا بپزی کی خونه رو مرتب کنی کی وقت داروی بچه س و إلا ماشالله. مخصوصا که نخوای سر بچه رو با تلویزیون گرم کنی چون برای زیر دوسال به شدت مخربه . پس مجبوری وقتایی که خوابه یا خودش خودش رو مشغول کرده کارهات رو بکنی. در کنار با برنامه بودن آدم خیلی هم صبور میشه. مثلا میبینی بچه از صبح داره بد قلقی میکنه گریه میکنه و تا نزدیک دوازده ساعت تمام درگیر اینی که بفهمی مشکل چیه و چه طور میتونی رفع کنی بدون اینکه فکر کنی خسته شدم کلافه شدم له شدم . البته ممکنه کم بیاری بعد ساعتها تلاش اما در مقایسه با قبل میبینی چقدر صبور تر شدی. الان بیش از ١٦ماهه من شب رو راحت و بی دغدغه نخوابیدم.از زمان بارداری تا الان . گاهی آدم دو شب بیخوابی رو دوام نمیاره اما من الان ١٦ ماهه دارم اینطور زندگی میکنم. چند روز پیش من سرما خورده بودم و از ترس اینکه رها نگیره ،  من جدا از رها خوابیدم و رها رو سپردم به همسر با اینکه با فاصله ی دوری کنارشون بودم و , ...ادامه مطلب

  • دردی که مثل جون کندن بود

  • همه چیز با یه پهلو درد ساده شروع شد. من درازکشیده بودم و پهلوم درد میکرد. عماد گفته بود نمیتونی بیشتر بمونی؟ نمیتونستم بیشتر بمونم . حالم خوب نبود رفتم خونه مون بعد تر عماد اومد. عماد هم بود که دراز کشیده بودم و پهلوم درد میکرد و همه چی با یه عطسه بهم ریخت. یه عطسه ی یهویی و گرفتگی شدید عضله پهلو و دردی که منو مثل یه مار به خودم میپیجوند و عماد هاج و واج به منی که روی تخت از درد به خودم میپیچدم و نفسی که بالا نمیومد. اولش فکر کردم استخون پهلوم در رفت .عماد زنگ زد اورژانس و توضیح که داد گفتن در رفتگی نمیتونه باشه اما برید بیمارستان زنان زایمان.اونوقت شب کجا میرفتیم؟ گفتم دستم رو بگیر ببینم میتونم تکون بخورم یا نه. دستم رو کشیدم به پهلوم و دیدم ورم نداره.کمی دراز کشیدم درد کمتر شد و جوجه ی توی شکمم تکون خورد و خیالم راحت شد که حالش خوبه . عماد کمکم کرد بلند شم دوش آب گرم بگیرم و به هر مصیبتی صبح کنم. مامان اومد رفتیم دکتر رفتیم سونوی کلیه و کبد و کیسه صفرا و اینا هیچ کدوم نبود . باز یهو درد پیچید تو بدنم عین دیشب . بدتر هم شد . من گریه میکردم و هرچیزی که دم دستم بود چنگ میزدم و دو روز بستری شدم بیمارستان و نهایتا بعد تمام آزمایشها گفتن اسپاسم شدید عضله س . و چه اسپاسم شدیدی بود. یه هفته س خونه خوابیدم و با هرنفسی که میکشیدم درد میپیچید تو بدنم و فکر کردم حضرت زهرا چی کشیده با پهلوی شکسته و جنینی که سقط شده؟ میدونی دنده ت که درد کنه هر نفس که میکشی درده تکون میخوری جونت بالا میاد و فکر کن تو اون وضعیت جنین هم سقط کنی . سقطی که فشارش آدم سالم رو از پا درمیاره میفهمی؟ منم نمیفهمیدم . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • این قصه سر دراز دارد

  • روز چهاردهم خونریزی تقریبا جونی برام نمونده . خونریزیم هنوز هیییییچی کم نشده . برای روز سه شنبه یعنی فردا مجدد آزمایش بتا و سونوگرافی دارم.کاشکی همه چی ختم به خیر شه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من چرا دلم پره؟

  • یه جوری دلم سنگینه که انگار تقصیر منه ...  مادربزرگم خونه ش رو تغییر داده کابینت و کمد و رنگ دیوار رو ... مامان گفت ،خاله گفت ، مامانی گفت :وفا چه مدلی باشه ؟ من گفتم، طرح نشون دادم ،دایی م منتظر موند, ...ادامه مطلب

  • این روزا و جناب یک مرد

  • دلم لک زده برای اینجا نوشتن اما اونقدررر درگیر زندگی م که نمیرسم  نصفه شبه و من زیر کولر دراز کشیدم مدتهاس شبها دیر و سخت خوابم میبره ...اینروزا دقیقا سالگرد اون روزای کذایی ه . پارسال همچین شبایی دلم, ...ادامه مطلب

  • پاشین بیاین کانال ببینم

  • اینجا چرا اینقدر سوت و‌کوره ؟؟؟؟؟  پاشین بیاین کانال ببینم https://t.me/Ruznegarihayeman, ...ادامه مطلب

  • سلااااام من اومدم بعد قرررررنی

  • وقتی وارد دانشگاه شدم انتظار نداشتم همه مثل دوستای دبیرستان باشن  اما فکر نمیکردم هم مرامشون در حد جزوه و امتحان و چهار تا کافی شاپ و سلفی باشه . خب البته توشون بودن کسایی که میشد باهاشون بیشتر از قه, ...ادامه مطلب

  • جنتلمن ساسی

  • https://t.me/Ruznegarihayeman/440 چند وقته تو مدارس ، بچه ها با جنتلمن ساسی میرقصن . اینکه بچه ها میرقصن و شادن مساله نیست اینکه با چی میرقصن مساله س ! پس قدم اول این دوتا موضوع رو با هم قاطی نکنیم . , ...ادامه مطلب

  • تحمل درد مشترک !

  • تن و بدنم  زیاد کبود میشه اما بیشتر وقتها خودمم نمیدونم کی چی شده! الان گوشه ی انگشت اشاره م جوری کبود شده که قاعدتا باید لای چیزی مثل در مونده باشه ! اما هیچی یادم نمیاد !!!  وقتی عادت ماهانه شروع می, ...ادامه مطلب

  • روزنوشتهای وفا و آدرس یک کانال

  • فردا سالگرد نامزدیمونه . سه سال گذشت و من اصلا فکر نمیکنم به چشم برهم زدنی بوده باشه!  سرما خوردم و هی فین فین و هی عطسه و هی بی حالی ! حقش بود امروز رو تعطیل میکردن نصف کلاس غایب بود !!!  کیک پختم ب, ...ادامه مطلب

  • اینجا بوی بهاره

  • باغبون باغچه ها رو بیل زد و عماد بید مجنون و درخت آلبالو خرید . عاشق بید مجنونم اونجا که  شاخه هاش توی نیمه شب تابستون زیر نور ماه میرقصن پاهام رو دراز کردم روی مبل .عماد خوابیده . صدای دور و گنگ تلو, ...ادامه مطلب

  • من سرماخورده

  • یک عدد معلم سرماخورده, ی حال ندار که فکر میکنه چقدر خوب که این بچه ها هستن تا سرش رو کرم کنن  که نفهمه کی ظهر شده  , ...ادامه مطلب

  • اینبار هم باور کن حال همه ما خوب است

  • بیرون سرد بود . سرد بود و کمی بارونی ، اینجا گرم بود و آروم   عماد گفت بیا و دستم رو کشید . من ایستاده بودم روی پله ها و نگاش میکردم که کشیده شدم توی آب .  بی اختیار خندیدم عماد لبخند زد و من رو کشید , ...ادامه مطلب

  • من هنوز یک زنم

  • خونه های تقویم رو پر کردن کلاس نقاشی و زبان و ایروبیک و ....همه صبح هام رو مدرسه و بچه ها و سر و صداهای لذت بخششون  مال خودشون کردن .... من تا خرخره فرو رفتم توی بدو بدوی ایام هفته اما با تمام اینها ت, ...ادامه مطلب

  • هرکی خواست رمز رو بهم پی ام بده تو بخش تماس با من :)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها