زخم

متن مرتبط با «کلاه» در سایت زخم نوشته شده است

کلاه گیس

  • کلاه گیس مامان رو از تو کمد پیدا کردم و با بدجنسی گفتم بیا حسین تو که موهات رو از ته تراشیدی همین رو بذار بریم مهمونی . گفت آره همه بگن یارو موهاش رو تراشید بشینه خونه درس بخونه بعد کلاه گیس مامانش رو گذاشت رفت مهمونی . گفتم جدا بذار رو سرت ببینیم چطور میشی. شد شبیه دی جی ها . کمی هم ادا "آوا خواهر ها و بعدش هم دی جی ها رو در آورد و کلی خندیدیم. بعدش من گذاشتم رو سرم و چقدر موی کوتاه بهم اومد. گفتم بیا عکس بگیر ازم بفرستم برای عماد بگم موهام رو کوتاه کردم. مامان خندید گفت با اولین پرواز برمیگرده. از تصور قیافه ش خندم گرفت و یهو یه فکری به ذهنم زد .عماد عصر میرسه و میخوام از همون اول کلاه گیس رو بذارم رو سرم و بگم محض تنوع رفتم کوتاه کردم .کلاه گیس رنگ موهای خودمه و چون از موی طبیعی درست شده اصلا معلوم نیست  پ ن: چند سال پیش مامانم سرطان سینه گرفته بود . عمل کردن ،شیمی درمانی شد . موهاش ریخت مژه هاش و ابروهاش هم حتی. کلاه گیس خرید ، همه گفتیم بهت میاد چقدر خوب شدی . بابا اما گفت بذارش اونور اونو همینجوری خوشگلی.دیگه نبینم بذاریش رو سرت. من همینجوری دوست دارم اصلا خودمم موهام رو از ته میزنم . این شد که کلاه گیس تا آخر رفت تو کمد . خدا رو شکر مامانم خوب شد.سرطان ترس نداره :) , ...ادامه مطلب

  • کلاه گیس 2

  • موهام رو جوری جمع کرده بودم زیر کلاه گیس که پف نکنه . عماد زودتر از من رسیده بود خونه و من تمام راه رو با کلاه گیس و روسری تو اسنپ پختم ! عماد در رو واکرد تو نگاه اول گفت عوض شدی  نه؟. یه کم سرم حجیم تر شده بود ! حرفش رو ادامه نداد و بغلم کرد و من تازه فهمیدم واقعا دلم براش تنگ شده بود. از توبغلش اومدم بیرون و گفتم راستی عماد برات یه سورپرایز دارم  چند قدم فاصله گرفتم و روسری م رو وا کردم و گفتم سورپررررررررررراااااااایز !!!!!!!!!  اولش خندید درست مثل کسی که از بهت خندش بگیره . بعد انگار که تازه متوجه شده باشه که چی شده دهنش تا جایی که دهن کسی از حیرت میتونست باز بشه باز شد !! گفتم بهم میاد نه ؟؟ لبخندش ماسید گفت چیکار کردی؟؟؟  با یه حالتی که انگار -خیلی خوب شدم نه ؟ - گفتم : خواستم سورپرایزت کنم .چند ثانیه همون جا زل زد به من . دستهاش هنوز تو جیب شلوارش بودن . یهو گفت تو حق نداشتی اینکار رو بکنی؟ واسه چی اینکار رو کردی؟ چند قدم اومد جلوتر من داشت خندم میگرفت فکر کردم وفا نخند و گند نزن وانمون کن ناراحت شدی دستهاش رو از تو جیبش در اورد و گفت تو باید به من میگفتی . جون کندم تا گفتم: خواستم سورپرایزت کنم .برگشتم تا خندم رو نبینه .  من برگشتم و اون یهو گفت: اون کلاه گیسه ... آرههههه کلاه گیسه. لحنش بین تردید و امید بود اما من دیگه نتونستم جلو خودم رو بگیرم و با صدای بلند خندیدیم و همه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها