زخم

متن مرتبط با «بخوان مرا» در سایت زخم نوشته شده است

امن یجیب بخوانید لطفا

  • پیش از تو در من زنی زندگی میکرد که هر روز صبح تنهاییش را گره میزد به گیسووانش می آویخت به گردنش باقی را هم میریخت پای گلدان کوچکشپیش از تو در من زنی زندگی میکرداکنون ...همه توییپ ن : تمامی اسامی استفاده شده در این وبلاگ غیر واقعیستتمامی داستان های روایت شده واقعیستعنوان وبلاگ نام داستانی از زویا پیرزاد است ,بخوانید ...ادامه مطلب

  • هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

  • هنوز هم وقتی با یکی صادق نیستم نمیتونم زل بزنم تو چشاش . هنوز هم وقتی چیزی از کسی پنهون میکنم نمیتونم بشینم کنارش. هنوز هم وقتی وانمود میکنم ،نمیتونم گرم بگیرم ... هرچند لبخند بزنم . هرچند بخندم ،شعر بخونم .  یه وقتهایی ما آدما کسی رو لازم داریم که ما رو بلد باشه. زبون بدنمون رو بفهمه . فرق نگاه و , ...ادامه مطلب

  • لطفا پست را با اهنگ من و تو غزل شاکری بخوانید !

  • قورمه سبزی روی اجاق قل میخوره . "من و تو" از توی گوشی پخش میشه و من دقیقا نمیدونم به چی فکر میکنم . چیزی ته دلم برای نقاشی کشیدن , برای  بازی آب و رنگ ضعف میره ....پنجره بازه و باد پرده ی سفید پنجره رو تکون میده . آیکون جی میل گوشی سرخ میشه . دکتر نوشته وقت زودتری جز شنبه برای مشاوره نداره توصیه کرد, ...ادامه مطلب

  • بخوان مرا ...

  • بی هوا دلم میخواد  ذکر بگویم بی هیچ تصمیم و اختیاری لبم میچرخد به  " لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم"  قلبم سرد است... باز میخوانم "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " فکر میکنم نفسم جان ندارد ایمان ندارد قدرت ندارد باز میخوانم "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " دلم میگیرد "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " میگویم من قدرت ندارم تو که قدرت داری ... "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " من ایمان ندارم درست  , اما تو که قدرتت بسته به ایمان من نیس "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" بیا و بازهم با فضلت تا کن نه به عدل ای ارحم الراحمین "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" اشک میچرخد توی چشمانم خودت لبم را از بین این همه ذکر به "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" چرخاندی ... به دلم انداختی که صدایت کنم ... اگر میخواستی ردم کنی که لبم را به ذکرت نمیچرخاندی .... "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم " ..... یادم می افتد " وقتی کاری را به خدا میسپارید آن کار اتجام میشود نه وقتی که شما میخواهید , بلکه وقتی که خدا میخواهد . وقتی کاری را به خدا می سپارید  آن کا,بخوان مرا,بخوان مرا تا اجابت کنم تورا,بخوان مرا به نام عشق ...ادامه مطلب

  • بی تو پتیاره ی پاییز مرا میشکند

  • ساعت یک بامداد است و من درحالی که زیر لحاف نارنجی رنگ کلفت دونفره  خزیده ام .باد از حاشیه پنجره ی(مثلا) دو جداره میزند تو . من فکر میکنم به پاییزِ زمستانیِ پشت پنجره و یادم می افتد هفت صبح آنروز را که همین طور خزیده بودم زیر لحاف . عماد حاضر شده بود که برود سر کار ، موهایش را که شانه زد برگشت سمت من که فقط گردی صورتم بیرون مانده بود. با لحنی که توش خنده داشت گفت ،تو مگه پیشان (پیشی) منی که اونجوری از زیر لحاف نگاه میکنی؟   چشمانم زیر گرمای لحاف سنگین میشود .هنوز بیرون صدای باد میپیچد . پ ن : کنارم انبوهی از وسایل تلنبار شده اند روی هم ، فقط کافیست این اتااق تن,بي تو پتياره ي پاييز مرا مي شكند ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها